To sign my guestbook, you need to signin first. | |
SamanthaStevens Guestbooksanjaayy1 (12 years ago) {Image} {Image} {Image} {Image} {Image} {Image} {Image} {Image} {Image} {Image} {Image} {Image} {Image} {Image} {Image} {Image} {Image} {Image} {Image} {Image} sanjay {Image} sanjaayy1 (12 years ago) {Image} {Image} {Image} {Image} {Image} {Image} {Image} {Image} {Image} {Image} {Image} {Image} {Image} {Image} {Image} {Image} {Image} {Image} your`s sanjay {Image} sepehr00 (12 years ago) نازم آن آموزگاری را که در یک نصف روز / دانشآموزان عالم را همه دانا کند ابتدا قانون آزادی نویسد بر زمین / بعد از آن با خون هفتاد و دو تن امضا کند sepehr00 (12 years ago) از باغ می برند تا چراغانی ات کنند تاکاج جشنهای زمستانی ات کنند ای گل گمان مبر به شب جشن میروی شاید به خاکمرده ای ارزانی ات کنند یوسف به این رها شدن از چاه دل مبند این بار می برند که زندانی ات کنند یک نقطه بیش فرق رحیم و رجیم نیست از نقطه ای بترسکه شیطانی ات کنند آب نطلبیده همیشه مراد نیست شاید بهانه ایست که قربانیات کنند sepehr00 (13 years ago) به خداحافظي تلخ تو سوگند، نشد که تو رفتي و دلم ثانيه اي، بند نشد لب تو ميوه ي ممنـوع ولي لبهـايم هرچه از طعم لب سرخ تو دل کند، نشد با چراغي همه جا گشتم و گشتم در شهر هيچ کس، هيچ کس اينجا به تو مانند نشد هر کسي در دل من جاي خودش را دارد جانشين تو در اين سينه خداوند، نشد خواستند از تو بگويند شبي شاعرها عاقبت با قلم شرم نوشتنـد؛ نشــد! sepehr00 (13 years ago) ﺗﺎ ﮐﻪ ﺑﻮﺩﯾﻢ ﻧﺒﻮﺩﯾﻢ ﮐﺴﯽ، ﮐﺸﺖﻣﺎﺭﺍ ﻏﻢ ﺑﯽ ﻫﻢ ﻧﻔﺴﯽ ﺣﺎﻝ ﮐﻪﻧﯿﺴﺘﯿﻢ ﻫﻤﻪ ﯾﺎﺭ ﺷﺪﻧﺪ، ﺧﻔﺘﻪ ﺍﯾﻢ ﻭﻫﻤﻪ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﺷﺪﻧﺪ ﻗﺪﺭ ﺁﺋﯿﻨﻪ ﺑﺪﺍﻧﯿﻢ ﮐﻪﻫﺴﺖ، ﻧﻪ ﺩﺭ ﺁﻥ ﻟﺤﻈﻪ ﮐﻪ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﻭﺷﮑﺴﺖ ******** | |